النا طلاالنا طلا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

النا خوشگله کیجـــــــــــــا

روزهايي از ماه سيزدهم زندگي

سلام  دخترك 503 روزه ي مامان جونم برات بگم از اينهمه غيبت كه چط.ور گذشت بهمون تا 4-5روز پيش همه چيز خوب و خوش و بر وفق مراد بود تا اينكه يه ويروس لعنتي اومد سراغمون از همونا كه الان تو كل شهر پر شده خيلي بد بود منو شما و بابايي جون هرسه تاي باهم مريض شديم و اين همزمان بودن بيماريمون مشكل رو بزرگتر ميكرد اما خداروشكر الان يكي دو روزه كه بهتريم و تقريبا ميشه گفت خوب شديم اما يه كوچولو شما شكم روي داري و ضعيف شدي كه اميدوارم زوده زود خوب شي بازم خداروشكررر كه سالميم طبق روال هميشه ميخوام اول برات از پيشرفتهات و كاراهايي كه اين چند وقته انجام ميدي برات بگم  اول اينكه جديدا بابايي رو  عزيز صدا ميكني نه كه تو خونه همش من عزيز ...
29 مرداد 1393

اواخر ماه دوازدهم

سلام عزيز دردونه  روزهاي پاياني ماه دوازدهم هم به شيريني عسل و به سرعت برق و باد داره ميگزره و شما روز به روز داري خانم تر ميشي ماشالله بهت از هوش و زرنگيت هررجي بگم كم گفتم اينقده بلايي و طي روز كارهاي جديد ياد ميگيري كه من خيلي هاشو يادم ميره برات ثبت كنم مثلا اينكه ميگي اسب يا اينكه صداي هاپو رو در مياري  ويا اينكه به دوربين عكاسي ميگي عكس يا فرق گوشي تاچ و معمولي رو از هم تشخيص ميدي و فقط رو صفحات گوشي هاي لمسي رو با انگشت كوچولوت لمس ميكني  خودكفا شدي و خودت با ليوان اب ميخوري تو حموم خودتو ميشوري تازه قبلش مثلا به دستات شامپو ميمالي يه كمكم حقه باز شدي هر وقت ميخواي از اتاق بري بيرون و بهت اجازه ندم ميري پيش در پوش...
21 مرداد 1393

اين روزهاي عروسكم

سلام عروسك زيبا ي من سلام شيريني زدگي من  خب جونم برات بگه از اين روزهات كه طبق معمول پيشرفت پشت پيشرفت ماشالله بهت دو روزه كه ياد گرفتي ميگي كفش البته شما اينطوري تلظ ميكني: اتش كلا چيزايي كه مربوط به بيرون رفتن باشه زود ياد ميگيري جديدا هم تا ميگم:  sleep   دراز ميكشي و سرت به اينطرف و اونطرف تاب ميدي مثلا داري خودتو ميخوابوني البته تو اموزشم بهت بايد چشات بسته باشه اما از بس دوس داري ذوق كردنمو ببيني دلت طاقت نميده چشاتو ببندي   خيلي من من ميكني و دوس داري كاراتو خودت انجام بدي مثه غذا خوردننت كه از همون 6 ماهگي خواستي مستقل باشي رقصيدنت خيلي جالبتر شده و از اون مهمتر اينكه ذوق هنريت بدجوري به خانواده م...
15 مرداد 1393

روزمره هاي النايي

سلام به نازگل مامان ديشب كلي زحمت كشيدم وبتو اپ كنم اما يه بار كه شما دست زدي به كيبورد همه چي پريد بعدشم كه خوابيدي دو ساعت نشستم از بس سرت پايين بود اخر نشد برات بنويسم واسه همين امروز صبح زود پاشدم تا شما از خواب پا نشدي از اين روزهاي مرداديت برات بگم اولين چيزي كه باد بگم اينه كه سه روزه دندون ششمت رونمايي كرده و داره تو لبخنداي شيرينت ميدرخشه پس مباركت باشه رويش اين مرواريد با ارزش تاريخ رويش 8مرداد93 حالا بايد برم سراغ شيرين كاريهات يادم رفته بود بگم كه از اوايل يازده ماهگي فوت كردن رو ياد گرفتي و با تبهر تمام تو جغجغه سوتي فوت ميكردي و صداشو در مياوردي حالا اين روزها از اين شيرين كاريهات استفاده ديگه اي هم ميبري...
11 مرداد 1393

آتليه 1سالگي

سلام عشــــــــــــــق امروز عكسات اماده شدو رفتيم گرفتيمشون البته دوتاشو قبلا بخاطر تولدت اماده كرده بود زديم رو شاسي كه تو جشن تولدت بود اما باقي عكسات موند واسه امروز.طبق معمول لباس و كلاهتم كار خودمه  برعكس دفعات قبل خيلي از عكسات راضي بودم و احساس ميكنم بالاخره عكاسي مورد نظرمو پيدا كردم( قابل توجه بهشهري هاي عزيز عكاسي ژست) اين دوتاي پاييني رو رو شاسي زديم اينمرو شاسي  زديم تو اشپزخونه اين روتوش نشدست البته تو هيچكدوم از عكسات صورتو بدنت دست نخورده واين مزيت كار عكاسي جديدمونه كه خيلي هم ازش راضي بودم باقي روتوش نشده ها تو ادامه مطلب عشق قلمبه ...
6 مرداد 1393

خاطرات مردادي

سلام به زيباترين هديه خدا كه جونم براش ميره تير ماه تولدت هم گذشت و رفت و شما اين روزهايي كه از اين به بعد پشت هم ميره قبلا با حضورت لمس كردي اما دلم ميخواد همه ي روزهاي زندگيت باهم فرق داشته باشه و هر روز بهتر از ديروز باشه هر روز تجربه هاي بيشتر وعشق و علم بيشتر كه به نظر من هردوشون لازمه زندگي خوبه از پيشرفتات كه ديگه هرچي بگم كم گفتم شايد در طي يك روز سه چهارتا كار جديد ياد ميگيري اصلا نميدونم از كدومشون برات بگم همشون شيرينه كلا خيلي شيرين و دوس داشتني هستي و و همه رو بدجوري مجذوب خودت ميكني  همه رو دوس داري و كارت بوسيدن و بوس فرستادن و ناز كردنه عروسكات هم مثه ني ني ها خيلي دوس داري و به همشون شير ميدي حتي از منم ميخواي بهشون ...
5 مرداد 1393
1